مولای من سلام ...جمعه آغازین سال هزار و چهارصد و دو و جمعه آغازین رمضان سال هزار و چهارصد و چهل و چهار و هفته پانصد و پنجاه و نهم از مشق من است. یادم آمد که حوالی شانزده سالگی از مردی که اهل سلوک بود و به ما مشق خط میداد پرسیدم که معمول است توصیه میکنند برای سلوک عملی از ذکر لااله الاالله باید آغاز کرد و شما هم همین نظر را دارید؟ گفت خیر! قبل از آن باید لاحول ولاقوه الابالله سپری شده باشد. همینطور که سرمشق مینوشت به وهم عوامانه خودم پرسیدم چند مرتبه و در کجا باید گفت؟ حالا بعد از بیست و چند سال انعکاس پاسخ او در ذهن من چنین مانده که گفت: توجه عدد ندارد! بلکه مدام است و مکان ندارد بلکه همهجا است.آقای منحالا بعد از این سالها به این معنا متوجه شدهام که مشقت زندگی به سبب داعیه عملی فاعلیت است. توحید افعالی انسان را به آرامشِ سپردگی میرساند. سپردگی نه بیمسئولیتی است و نه بیعملی بلکه چیزی فراتر از این کلمات است. هنوز از عهده تبیین این امر در قامت کلمات بر نیامدهامحضرت جانبرای نخستین بار است که بدن خود را در تحمل روزه ناتوان میبینم و انگار جسم تحلیل رفته است. نمیدانم اصرارم به مداومت بر روزهداری از ایمان است یا عُجب! چیزی در جانم میل دارد بر اینکه همچنان فخر کند بر نداشتن روزه قضا و میدانم که این طاعت نفس است و در مقابل همین هم میتواند بهانه باشد برای تن ندادن به دشواری طاعت. جایی خوانده بودم که از آثار غلبه جسم بر روح آن است که بدن طاقت طاعت را از دست خواهد داد و چه کنم وقتی در مبانی به بطلان تفکیک این دو از هم میرسم. گاهی آنقدر در سردرگمی فرو میروم که دلم برای جهالت غلیظ سابق تنگ میشود. چقدر زیستن در جهالت رقیق دشوار است. نه چنان سیاه است که هیچ چیز دیگری دیده نش, ...ادامه مطلب
مولای من سلام ...هفته پانصد و پنجاه و چهارم مقارن با بیست و هشتم بهمن سال یک به سر رسید. هفتهای که در آن عظمت ذرات و اهمیت جزییات برایم فهم شد. پس از هفتههایی که برف بارید. هفتههایی که معاینهها و آزمایشها خوب بود؛ سرانجام رسید آن هفتهای که قفل نوشتن باز شد و چیزهایی که در ذهنم مدتها مزه میکردم را به کاغذ رساندم.آقای من ...فردا مبعث است. هفته پنجپنجپنج میشود اولین هفته پس از بعثت و اولین جمعه شعبان در سال یک و انگار که همه چیز طعم آغاز داشته باشد. همواره مبعث برای من روز آغاز بوده و کارهای متعددی را از این وقت شروع کردهام. جملهای است که سالها در دلم تکرار میشود:آنکس برگزیده میشود که گزیده زندگی کند. و هفته برگزیدگی را به توکل بر خدای شما آغاز میکنم بخوانید, ...ادامه مطلب
۵۵۵مولای من سلام ...فراوانی پنج است! پانصد و پنجاه و پنجمین هفته افتاده باشد به پنجم اسفندماه مقارن با ولادت پنجمین معصوم. حالا شاید این بازی با اعداد و حروف سرگرمی ما عوام باشد یا شاید عمقی در پیش آن باشد. هرچه هست این جمعه متفاوت است از روزهای قبل و بعدش.آقای من ...میدانم که در ادب خاندان شما جناب مصطفی بر قله است و جز او بر دامنه و میدانم که بر اساس حدیث لولاک همه این سلسله در ادامه زلف حضرت مادر است اما من چنینم که اگر تمام اولیا و اوصیا یک سوی عالم باشند و جناب حسین بن علی یک سو؛ من آرزو دارم که در سوی حسین باشم. سوی آن مردی که در مقصد صراطی است که ابراهیم در مبداء آن درخشیده.جناب ابراهیم برای اطمینان به خدا از او قرینه خواست و او نیز امر فرمود که چند پرنده را در هم بکوب و هریک را بر قله کوهی بگذار. این کجا و آن آقایی که برای اطمینان خدا به بندگیاش خود و خویشانش را چون پرنده در کوبش جهل بر تفتیدگی صحرا خواست و بر آن صبر نمود. از کیرکگور تا محیالدین عربی همه مشغول به ستایش ابراهیمی هستند که پیش از ذبح فرزند برایش میش رسید و به گمانم انبوهی از فلسفه در آستین حسین است و کس زبان بیان نیافته یا شاید رخصت بیان!آقاجان جد اعلی جناب علی به فرزند خود فرمود در رزق چنان که میتوانی میان خودت و خدا واسطهای قرار مده. این تمنای همواره من بوده اما گویی همتم به قدر تمنا نیست. مدد نمایید که در رزق وابستگی میان من و مریدان طاغوت نباشد. نمیگویم کم و پاک که از وسعت رب تمنای کم کردن شرط عقل نیست و مشتاق رزق مبسوط مطهرم اما بیمنت ِطایفه انانیت! بخوانید, ...ادامه مطلب
مولای من سلام ...هفته پانصد و چهل و نهم – که منتهی است به بیست و سوم دیماه و روز ولادت حضرت مادر – در سکوت و خلوت گذشت؛ یعنی همانچیزی که میپندارم بسیار زیاد به آن محتاجم. این روزها بسیار و بسیار تصویر میرزااحمد در برابر چشمانم تداعی میشود. پیرمردی اهل ادب و تواضع که تماشای رفتار و شنیدن گفتارش، طعم نوجوانی مرا دگرگون کرد. ایکاش مرام دهر این بود که در ازای چیدن هر زن و مردِ نیکسرشتی؛ کسی را معادل آن جایگزین میکرد که شهر اینگونه غرق در تاریکی نباشد.یا راهآنچه من از مکتب این معلمها به یاد دارم توصیه مدام بود به ادب، به خضوع، به تواضع و افتادگی، به خوشرویی و لبخند، به ملاطفت در تربیت و ملایمت در سلوک، به پرهیز موکد از کینه ورزی و سعی در بخشندگی، به دوری از نفاق و دورویی و عجب که یادم نیست مواخذهای در رعایت مناسک و اگر درسی از مناسک برداشتیم حاصل تماشای سلوک آنها و برداشت خودمان بود. اگر کسی پرسوجو میکرد برایش از احکام میگفتند اما پیرمرد مجتهد تمام که مراجع تقلید با او به ادب روبرو میشدند هرگز صدر کلامش تکیه بر مناسک نبود و گویی آیینش استوار بود بر اخلاق. حالا و در این روزگار در مییابم که مناسک بی اخلاق و تشرّع بدون تهذّب مثال همان چاهی است که دهانهاش با پوشال پوشیده شده و عجبا که افتادگان در قعرش، وهم صعود دارند.حضرت امان[...]جناب مربیمیپنداریم که پنهانیم ... حالآنکه تمام دیوارهای شهر شیشهای و سقفها مرئی و نیتها برملا و خفیها آشکار است. زمانه ما را آنقدر زیر و رو خواهد کرد که هر بنیبشری هرچه در نهان دارد هویدا کند. خود را به خدای شما میسپارم و هفته پانصد و پنجاهم را آغاز میکنم. بخوانید, ...ادامه مطلب