جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی

متن مرتبط با «جمعه» در سایت جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی نوشته شده است

جمعه ششصد و پنجاه و دو: ارتماس

  • مولای من سلام ...گاهی تصور می‌کنم کسی چون من که سودای رسیدن به آگاهی را از صفحات کتاب تمنا می‌کنند مانند کسی است که به نیت غسل، با قاشق و قطره قطره بر پیکر خود آب می‌ریزد. امشب که جمعه ششصد و پنجاه و دوم است و مقارن با اولین شب قدر از سال هزار و چهارصد و سه؛ خواستم عرض کنم که دستم به دامانت، آیا این وادی گشایشی برای غسل ارتماسی ندارد؟ بیا و کشتی ما بر شط شراب انداز ... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جمعه ششصد و پنجاه و سوم: مداومت

  • مولای من سلام سومین جمعه از سال هزار و چهارصد و سه. ششصد و پنجاه و سه هفته است است که هر هفته می‌گویم: «نشد! دوباره سعی می‌کنم»! به روز اگر تبدیل کنم میشود بیش از چهارهزار و پانصد و هفتاد روز. هر روز فقط کمی از مسیر سپری می‌شود. حالا دیگر فهمیده‌ام که مقصد همان قصد است و اجابت نه در پایان که در مداومت است. نیست برای انسان چیزی بجز سعی ... کتاب بهانه است و کاغذ برای کتمان. من تمنای فهم از جای دیگر دارم. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جمعه ششصد و پنجاه و چهار: بسیارتر

  • مولای من سلامفاصله نمی‌دانم‌ها تا می‌دانم‌ها بسیار استفاصله می‌دانم‌ها تا می‌توانم‌ها بسیارتر ...جمعه ششصد و پنجاهم و چهارم – بیست و چهارم فروردین سال سه بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جمعه ششصد و چهل و پنجم:‌ ظهور چون مرگ

  • مولای من سلام ...ظهور شاید چیزی مانند مرگ باشدیعنی هرکس آن را منحصر به خود تجربه می‌کندآنی که بر شانه کسی می‌کوبند که فلانی برخیز؛ نوبتِ ظهور توستآنگاه حتی مجال خداحافظی و وداع با عزیزان نیست و فقط باید شتافتاما نه ... انقدرها هم بی‌مقدمه نیست! شاید از مدتها قبل از ظهورآرام آرام غیبتِ دنیا در قلب فردِ منتظر آغاز شده باشد ...کوله‌بارش را برچیده باشد و منتظر آن روز که بگویند: حالا نوبتِ سفر تو فرا رسیده است!جمعه ششصد و چهل و پنجمپایان رجب است و عجب ...از تنگنایِ دنیا ... عجب! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جمعه ششصد و چهل و ششم: حب بلند

  • مولای من سلامالحمدلله که بلندای حب، به غیب رسیده استچه بسیار که حب‌شان به شعاع نگاه‌شان بود و بسجمعه ششصد و چهل و ششم، واپسین جمعه از بهمن سال دو بود بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جمعه ششصد و چهل و هفت: غیبتِ امر

  • ۶۴۷مولای من سلام ...اگر غیبتِ صاحب‌الامر را حاصل از اراده عامد بدانیم – که چنین است – آنگاه قرینه است بر ضرورت. چراکه اضطرار به اراده مطلق منتسب نمی‌شود. و کدام ضرورت؟ قرینه است بر اینکه غیبت به شخص بر نمی‌گردد بلکه یک «ساحت» ضرورتا و باید غایب باشد؛ و آن ساحت امر است.جناب جاناستنتاج از مقدمات گفته و ناگفته‌ام این بود که امر به نحو عام، ظلم است. برای «خاص» نیازمند اقامه دلیل متقن هستیم. ظلم به چه معنا؟ به معنای مداخله در ربوبیت. چنان که نزدیکترین عالم به رب عالم امر است و روح و قرآن متعلق بر این عالم. آنکه امر را به اراده خود مقید کند به دیگر منظر، امر را از اراده کل ساقط کرده.یا امانچه کنیم که این ادله ختم به بی‌عملی نشود؟ پاسخ چنین فهمیدم که امر مغایر عمل نیست. امر مغایر تحمیل عمل به غیر است. غیبت امر به معنا توجه به حضور آن برای خویشتن است. امر باید در عملِ من ظهور یابد اما این دریا را کرانه‌ای هست چنان که عقل مرا کرانه‌ای هست. کرانه تا کجاست؟ تا آنجا که برسد به امر بر غیر.جمعه آغازین اسفند سال دو گذشت و مشق ششصد و چهل و هفتم تقدیم شد. به تصحیح و دلالت شما امیدوارم. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جمعه ششصد و چهلم: کیفیت بشریت

  • مولای من سلام ...این جمله به نحو غریبی بر زبانم جاری بود: هاعلی‌بشر کیف‌بشر!مناقشه بر سر «کیفیت» بشر بودگی است. ششصد و چهل هفته بر تیمار و تربیت مشغولم هنوز هزار راه ناپیموده باقی است. سکوت بر مطلب محرم‌تر است تا سخن و به نیمه دی‌ماه سال دو سخن را به همین مختصر تمام می‌کنم. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جمعه ششصد و چهل و یک: برخود غایب

  • ۶۴۱مولای من سلام ...دل‌آبادِ رجبم. ششصد و چهل و یکمین هفته نیز منتهی به بیست و دوم دی و در آستانه رجب به پایان رسید. چشمانم در کلمات گرفتار می‌شود و نمی‌توانم به مرور سریع از آیات عبور کنم. اینگونه است که باید ختم رمضانی را از ابتدای رجب آغاز کنم و فردا نیز آغازی دیگر است. جولان تنگ‌نظری و قحطی گشودگی است. مرا با غیب مانوس بخواهید.آقاجانقرآن اگر مجالی باشد برای خواندن خویشتن آنگاه عجب سیر شگفت انگیزی خواهد شد. گویی خویشتن را در منازل مختلف تجربه می‌کنیم. گاه فرعون می‌شویم و گاه موسی و گاه قارون و گاه خضر. مبادا از این جماعتی باشم که هرچه ابراهیم و عیسی است را به خود ارجاع می‌دهند و هرچه فرعون و نمرود را به غیر. آنکه بر خود غایب است دستش به جهان نیز نخواهد رسید. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جمعه ششصد و چهل و دوم: مشامِ مهذب

  • مولای من سلام ...جمعه اول رجب است و جمعه پایانی از دی‌ماه سال دوششصد و چهل و دو هفته پیموده شده و راه باقی است.درختی به ثمر رسیده و جمعی در سایه‌اش آرام گرفته‌اند. سایه از شماست و جلوه غیب آن است که رحمت را به دیگری منتسب می‌کند. مانند گل معطری که در اتاق است و فضا را عطرآگین کرده اما آنکه تجربه گل نداشته باشد نمی‌داند عطر به کدام شیء منتسب است. اینجا نیز همان قاعده جاری است و کسی که تجربه گل نداشته باشد، حتی در فرض ادراک رایحه، از یافتن منشاء آن ناتوان است مگر به شرط «طلب».و اما پس از طلب، مشامش به اعتبار «شدت فیض» به گل نزدیک خواهد شد چنانکه در ازای فاصله بو به خاموشی می‌رود و در ازای تقرب شعله می‌گیرد. قبض و بسط‌های آدمی را می‌توان نماد جستجوگری دانست. رفته رفته مجال «بسط»‌ بیشتر می‌شود چون مشام مهذب می‌یابد که کدام سو شدت بو بیشتر و کدام سو کمتر است و امید آنکه عاقبت این جستجوها، وصل باشدبوسنده‌ی روی ماهتان هستم ... رجبم را پربار بخواهید بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جمعه ششصد و سی و هشت: جوانی

  • مولای من سلام ...هفته ششصد و سی و هشتماولین روز از زمستان سال دوآسمان ابری و دریا طوفانی استخواب دیدم مرگی را که زندگی هزاران نفر را دگرگون خواهد کردآشفته می‌خوابم و آشفته‌تر بیدارم. مثل کسی که کوهی پرشیب را بالا آمده دیگر برایم سخت است که پشت سرم را نگاه کنم و در اعماق دره عمر بنگرم. ششصد و سی و هشت هفته ... یعنی سپری شدن آنچیزی که دیگران جوانی خطابش می‌کنند. اما من سهمم از جوانی را نچشیدم. کاش سهم من از جوانی پیش رو باشد و نه پشت سر بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جمعه ششصد و سی و شش: تفاوت

  • مولای من سلاماولین هفته از سال دوازدهم است و جمعه ششصد و سی و پنج. هفدهم آذرماه سال دو. در این دوازده‌سال چقدر کوچکتر شدم. هرچه فهمم از «کل» بزرگتر می‌شود، سهمم از «خود» اختصار می‌یابد. دگربودی‌هایی در پیش است. چیزهای زیادی به زودی متفاوت خواهد شد. متفاوت یعنی فوت‌پذیری و اقبال به تولد بعدی. خود را به خدای شما می‌سپارم در ولادت‌های آتی. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جمعه ششصد و سی و هفتم:‌ سیلی

  • مولای من سلام ...آن شعور که بر آدمی احاطه دارد – به هر نام که باشد – گویی ابتدا هزاران نشانه چیده برای یافتن راه. سپس به نجوا خبر می‌دهد که ها فلانی راه از آن سو است و بعدتر صدا می‌زند که فلان، واقعیت چنین است و اگر گوش آن فلان سنگین باشد صدا بلندتر می‌شود تا آستانه فریاد که هی! های! چنین است ... و اما اگر همه افاقه نکند؛ آنکه صدا را در نیافته لاجرم کار به سیلی می‌رساند.آقایِ منسیلی‌های پیاپی واقعیت، گرچه دردناک است اما شکرانه می‌طلبدالحمدلله علی ما الهم حتی به سیلی ...شکر از چه باب است؟ از اینکه آن شعور هدایتگر، هنوز امید دارد بر بیداری و هدایت. چونان ساربانی نیست که افسار از گردن مسافر باز کند و آن را به بیابان بسپارد تا در دشتِ خودبینی و خودخواهی خویش ادب شود. بلکه هنوز می‌کِشد و می‌کِشد. الحمدللهِ ربیا امان ...جمعه ششصد و سی و هفتم را زیر سقفی متفاوت می‌نویسم. چه کس میداند آخرین سقف کدام است؟ هرچه امید از خودم می‌برّم بر امیدم به ربّ افزوده می‌شود. و علیه توکلت بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جمعه ششصد و سی و پنج: پناه

  • مولای من سلاممِنَ الغَریب اِلی الغَریبمِنَ الغَریب اِلی الغَریبمِنَ الغَریب اِلی الغَریبمِنَ الغَریب اِلی الغَریبمِنَ الغَریب اِلی الغَریبمِنَ الغَریب اِلی الغَریبمِنَ الغَریب اِلی الغَریبمِنَ الغَریب اِلی الغَریبمِنَ الغَریب اِلی الغَریبمِنَ الغَریب اِلی الغَریبمِنَ الغَریب اِلی الغَریبمِنَ الغَریب اِلی الغَریبدر آستانت بی‌پناهی را پناه می‌دهی؟ای دوازدهمین! از این سلسله یازده گذشت و دوازدهمین سال آغاز شد ...هفته ششصد و سی و پنجم مقارن با دهم آذرماه سال دو بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جمعه ششصد و سی و دوم: نوزایی

  • همه چیز ، از پست اول شروع شد ! از شبی که ماه تمام بود و من ناتمامو از آن پس ... جمعه ها مینویسم ...  *من گنگ خـ ـواب دیده و عالم تمام کرمن عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش . بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جمعه ششصد و سی و سوم:‌ نارسیده

  • مولای من سلام ...عجبا عجبا! می‌شود تا سرازیر گور نارسیده ماند و کال دنیا را وداع گفت. انسان تنها میوه‌ای است که می‌تواند در برابر رسیدن ایستادگی کند. سیاهی‌های صورتم به سپیدی رسید و سیاهی‌های دلم اما ... فریاد برسید. این‌هفته‌ها سخن کوتاه است از بس غم بلند است. جمعه ششصد و سی و سوم مقارن با بیست و ششم آبان سرآمد. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها