جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی

متن مرتبط با «دوم» در سایت جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی نوشته شده است

جمعه ششصد و چهل و دوم: مشامِ مهذب

  • مولای من سلام ...جمعه اول رجب است و جمعه پایانی از دی‌ماه سال دوششصد و چهل و دو هفته پیموده شده و راه باقی است.درختی به ثمر رسیده و جمعی در سایه‌اش آرام گرفته‌اند. سایه از شماست و جلوه غیب آن است که رحمت را به دیگری منتسب می‌کند. مانند گل معطری که در اتاق است و فضا را عطرآگین کرده اما آنکه تجربه گل نداشته باشد نمی‌داند عطر به کدام شیء منتسب است. اینجا نیز همان قاعده جاری است و کسی که تجربه گل نداشته باشد، حتی در فرض ادراک رایحه، از یافتن منشاء آن ناتوان است مگر به شرط «طلب».و اما پس از طلب، مشامش به اعتبار «شدت فیض» به گل نزدیک خواهد شد چنانکه در ازای فاصله بو به خاموشی می‌رود و در ازای تقرب شعله می‌گیرد. قبض و بسط‌های آدمی را می‌توان نماد جستجوگری دانست. رفته رفته مجال «بسط»‌ بیشتر می‌شود چون مشام مهذب می‌یابد که کدام سو شدت بو بیشتر و کدام سو کمتر است و امید آنکه عاقبت این جستجوها، وصل باشدبوسنده‌ی روی ماهتان هستم ... رجبم را پربار بخواهید بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جمعه ششصد و سی و دوم: نوزایی

  • همه چیز ، از پست اول شروع شد ! از شبی که ماه تمام بود و من ناتمامو از آن پس ... جمعه ها مینویسم ...  *من گنگ خـ ـواب دیده و عالم تمام کرمن عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش . بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جمعه شصد و بیست و دوم: تردید

  • مولای من سلامجمعه ششصد و بیست و دوم مقارن است با دهم شهریور ماه از سال دو و من تو را ششصت و بیست و دو برابر زلال‌تر از آغازگاه این سفر دوست می‌دارم. شک، آتشی است که حبّ را صیقل می‌دهد چنانکه کوره آهن را. هرگاه که می‌پندارم دیگر امیدی به دل‌دادگی نیست جوانه‌ای می‌روید و کلمه می‌زاید که هست ... هست ... هست ...آقای منخبرم نیست که چیست و همینقدر می‌دانم که همه‌اش همینی نیست که اکنون در دیدرس من است. دوستت دارم و مشتاق دیدار بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جمعه پانصد و پنجاه و دوم:‌ گستره امکان

  • مولای من سلاماسباب اضطراب انسان، امکان است. اگر به نحو توامان گستره وسیعی از خیر تا شر ممکن نبود؛ این چنین گرفتار تشویش و تردید نبودیم. هرچه امکان وسیع‌تر باشد بهانه برای اضطراب نیز بیشتر است. اینگونه است که انسان مدرن بسیار بیشتر از انسان در عهد باستان اضطراب را تجربه می‌کند؛ چرا که با امکان گسترده‌تری روبرو است. ما با بارش امکان و تنوع خبر و هیاهوی آدم و فوران انسان روبرو هستیم. تمام اهالی یک روستا در عهد دور کمتر از جمعیت یک دبیرستان در روزگار ما بوده و یا تمام کتاب‌های خوانده شده توسط سقراط کمتر از کتاب‌های ترم یک دانشگاه در عهد ما بوده گستره امکان را می‌توان بسیار تنگ‌تر از امروز دانست.آقای منبزرگترین ریاضت انسان مدرن دست کشیدن از ممکن‌هاست. حالا هزاران کار را می‌شود کرد و این به معنای هزاربرابر شدن زحمت «نباید»‌هاست. و نمی‌دانم آیا چه میزان از این نبایدها تعلیم خرد، چه میزانی میراث وحی، چه میزانی عادت زمانه و عرف جامعه و چه میزانی مشق خرافه است. هفته پانصد و پنجاه و دوم مقارن با چهاردهم بهمن سال یک؛ در انبوهی از سوال به سر رسید. خوشا آن هفته که به میلاد جد اعلی، جناب علی آغاز شود. مردی حکیم که حتی مدعیان مشایعتش نیز تاب شنیدن از خدای او را ندارند؛ از بس که با وهم مومنانه‌شان فاصله دارد. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جمعه پانصد و بیست و دوم: معاشرت شاد

  • مولای من سلاماینکه معنای «مولا» در ذهن من دقیقاً مترادف نیست با آنچه که در پانصد و بیست و دومین هفته قبل می‌گفتم احتمالاً دور از ذهن نیست. سالک، سالک نیست اگر بعد از یک دهه همانجا باشد که بود. نه فقط کلمه «مولا» که به گمانم هیچ کلمه‌ای امروز در همان معنا نیست که یک دهه قبل بود. نه «خود» و نه «خدا» و نه «جهان» و نه «ایمان» و نه هرآنچه میان و فرای این‌هاست. اما واقع این است که نمی‌دانم اینجا که اکنونم چقدر از آنی است که باید باشم. الغرض جمعه پانصد و بیست و دوم به تاریخ هفدهم تیرماه سال یک به سر رسیدآقای من ...قحط معاشر است. حسرت معاشرت شاد بر دلم مانده.ذوق کلام نیست. حق بدهید، این نوشتار یکسویه و بی‌پاسخ از جانب کسی که باورش به ثواب و صواب و طمعش به اجر نیست مثل جویدن لقمه در کام بی بزاق است! من بر این بی‌پاسخی مدید قانع نیستم و می‌نویسم که حجت بر پس از من تمام شود. اگر این صراط آنی است که می‌شود یک دهه سلام گفت و علیک نشنید. اگر جنابتان آن‌چنان نیستید که می‌شود نادرترین سلسله نامه مانده از خلق با بی‌اعتنا گذاشت، بگذار لااقل آنان که پس از من در این وادی قدم می‌گذارند، راه به مقصود نزدیکتری را طی کنند. سرت سلامت ... دلتنگ ِمدیدم. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جمعه سیصد و هشتاد و دوم: نود و نه

  • مولای ِجان، سلامنخستین روز از سال نود و نه مقارن است با جمعه سیصد و هشتاد ودوم. به اشاره تکوین، این چهارمین هفته ای است که در خلوت و گوشه می‌گذرانیم و ایام قرنطینه است. الحمدلله که مهلت چشیدن این تجرب, ...ادامه مطلب

  • جمعه سیصد و هفتاد و دوم: حیف و میل

  •  372مولای من سلام ...سرگرم سایه‌هاییم، بی‌خبر از حقایق. عامیانه می‌نگریم که فلانی هوشمند و خردمند بود، آن دیگری شجاع و سیاس، این یکی عالم و مخلص، در مقابل دیگری رذل و خبیث، آن یکی مکار و ناصاف. لکن در, ...ادامه مطلب

  • جمعه سیصد و شصت و دوم: مینیمالیسیم

  • مولای من سلام ... جمعه سیصد و شصت و دوم مقارن با نهم آبان نود و هشت و نخستین جمعه از ماه ربیع. جان ِمن ایام شمایید که علی الدوام مبارکید. این روزها باران می‌بارد و نشانه‌ها بیشتر از باران باریدنی است., ...ادامه مطلب

  • جمعه سیصد و چهل و دوم: عبدالحب

  • مولای من سلام ...هستی، رحِم پروردگار است. در آن می‌پروراند و می‌زاید. سرشت رحِم، رَحم است. هستی ِ هستی، محبت است. هر حَبّه که می‌روید به حُب میل دارد. پس اینگونه است که آفرینش، بنده محبت است. مزاج این, ...ادامه مطلب

  • جمعه سیصد و بیست و دوم: غروب جمعه

  • مولای من سلام جمعه سیصد و بیست و دوم مقارن است با پنجم بهمن ماه یکهزار و سیصد و نود و هفت. غروب جمعه بوی مرگ میدهد، از آنجایی که طعم پایان دارد و انسان همواره در مقام ِپایان، به ثمر و اثر و عصاره خود , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها