جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی

متن مرتبط با «هشتم» در سایت جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی نوشته شده است

جمعه ششصد و بیست و هشتم: شرم

  • مولای من سلامهرگاه که سخن از شرم می‌شود؛ یک سو ما هستیم که شرمساریم و آن سو یا اله است و یا اولیایش که شاهد شرمندگی ما در برابر خودشان هستند. می‌شود امشب که مقارن است با ششصد و بیست و هشتمین جمعه - بیست و یکم مهرماه سال دو - من بیش از هرکس شرمسار در برابر بشریت خود باشم که در لوای اخلاق، خویشتن را شایسته تحریم حلاوت‌ها و تکریم تلخی‌ها دیدم و به واقع در خرد و عقلم برای بسیاری از آن‌ها حجتی نداشتم جز اینکه پیش از خردورزی، جامعه و عادت‌ها و فرهنگ‌ها آنان را در صندوق تقدس لاک و مهر کردند و بر دوش ما نهادند.خود را به شما می‌سپارم و از خودم به خدایتان پناه می‌برم بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جمعه پانصد و چهل و هشتم: تگرگ

  • مولای من سلام ...قدردان نیستم که شناختن قدرها از استطاعت عقل من خارج است. این بی‌نوا معترف است که قدر چیزها را نمی‌داند. من قدر آب، قدر نان، قدر هوا، قدر مهر، قدر ماه،‌ قدر روزها و شب‌ها و قدر هرآنچه می‌بینم و نمی‌بینم را نمی‌دانم. صرف شناخت ظواهری از چیزها و بسنده کردن به نمود انها و مصرف کردن‌شان که قدرشناسی نیست؛ اما سپاسگزارم،‌ آنهم نه چنان که شان منعِم است بلکه چنان که فهم من است؛ لکن ...زان یار دلنوازم، شکری است با شکایتآقاجانممی‌شود از اینجا به بعد عمر را – که نمی‌دانم چه قدر از آن باقی است – سر به کنج برد. نان را در عافیت زد و به عزلت خورد. به برگ‌بازی در کتاب‌ها اکتفا کرد و انبانی از نوشته‌ها را به میراث گذاشت. می‌شود صبح تا شب را بر گسترش دکان صرف کرد و نان را به مقام چربیدگی رساند. هر از گاهی نیز به قدر بضاعت چیزگی در طبق تقدیم به خلایق پیش‌کش کرد و تقدیر ایشان را خرید. می‌شود با همه اینها، همان مرد زندگی بود که به‌به و چه‌چه از در و دیوار برایش می‌بارد. حضرت مربیاینچنین بودن همانی است که بر من می‌پسندید؟ بضاعت من در زیستن همین و رزقم در اکتفا به اکنون است؟ اگر بله؛ امر بفرمایید که پر و بال بیهوده در نرده‌های قفس نکوبم. اگر بدانم که در این کوله که آذوقه کرده‌ام سهمی بیشتری از ذوق و کشف نیست و به تکرار آنچه هست و مرور خاطرات و یافته‌های گذشته، باید شاکر باشم، الحکم لله! نه شکایتی دارم و نه طلبی بر اضافه. آنقدر بهره برده‌ام که اگر همه عمر به سجده شکر سپری شود بازهم مدیون مانم. تسلیمم و سر نجگ نیست و سر جنگ هم اگر داشته باشم، تن ماجرایم نیست.باغبانا ...شاید در وسع خودم، مبتلا به اغراق بوده‌ام. به خطا می‌پنداشتم که بیش از اینها باید از دنیا توشه بردارم. اکنون؛ در حال آ, ...ادامه مطلب

  • جمعه سیصد و هفتاد و هشتم: فراخوانده‌ای ...

  • 378مولای من سلام ...هفته‌ای گذشت از آن مشق که نوشته بودم، الهی! هرآنچه مقدر نمایی شکر؛ هرآنچه هستم شکر؛ هرآنچه در پیش نهی، راه است. یک هفته گذشت از آن جمعه‌ای که نوشتم از سرآغاز چهل سالگی به شمارش قمر, ...ادامه مطلب

  • جمعه سیصد و شصت و هشتم: الحمدلله

  • مولای من سلامهفته سیصد و شصت و هشتم، عجب هفته‌ای بود! چه دقایقی گذشت، چه لحظاتی آمد و رفت، معنای زندگی پیش از این هفته و پس از آن یکسان نیست. حسام‌الدینی که اکنون محضرتان می‌نویسد بیش از یک هفته فاصله, ...ادامه مطلب

  • جمعه سیصد و پنجاه و هشتم: انزوا

  • مولای من سلامآنقدر کلمه گفته‌ایم و نوشته‌ایم، آنقدر کلمه گفته‌اند و شنیده‌ایم که غرق واژگانیم اما، اما، اما باید کسی چیزی بیش از این در آستین داشته باشد. حرف، چاره نیستحرف، حریف ِدرمانده نیستبا گفتار , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها