جمعه سیصد و سی و نهم: حاجت‌مندی خردمندانه

ساخت وبلاگ

مولای من سلام ...

سیصد و سی و نهمین هفته از مراقبه جمعه نویسی تقلاقی عجیبی است. از یک سو نخستین شب قدر از آخرین سال دهه چهارم زندگی من است، از سویی دیگر نخستین باری است که در مجلل‌ترین مسجدی که دیدم به احیا نشسته‌ام. سوم خرداد نود و هشت است و من در چند قدمی ساحل خزر می‌نویسم. هیبت و عظمت دریا از یک سوی و اعماق شبی که به مراتب عمیق تر است از دریا از سوی دیگر اکنون را برایم متفاوت از اوقات مشابه سالهای قبل کرده.

آقاجانم

امشب را بجای ادعیه و مناسک وارده، با کاغذ و خودکار سپری کردم. نوشتن برایم در حکم کاویدن و حفاری است. گویی خودم را حفر میکنم و خاک‌ها با قلم کنار میزنم تا به گوهری در درون خودم برسم. آنگاه رسیدم به این پرسش که «حاجت چیست؟» ما از این هستی چه طلبی داریم؟ چه میخواهیم؟ آیا اصلا به مقام «حاجتمندی خردمندانه» رسیده‌ایم؟

حضرت ِصاحب

حاجت قهری که مشترک است میان تمام مراتب هستی. گیاه، حاجت به نور و آب دارد و برگ به سمت نور سیر میکند و ریشه به سمت آب. از مرغ خانگی تا ببر جنگی، از گاو در طویله تا مور در خاک، همه حاجت به دانه و لانه و جفت و امنیت دارند که آن را طلب می‌کنند و عمرشان در همین صرف می‌شود. تا اینجا هرچه هست، حاجتمندی قهری است اما حاجت خردمندانه چیزی است که انسان بر اساس آگاهی آن را برمیگزیند و افتراق انسان با ناانسان نیز همین است

جناب ِ جان

اگر مواجه با آدمیانی بودیم که هنوز در مرتبه حاجتهای قهری بودند، یعنی به خردمندی انتخاب نرسیدند. انتخاب یعنی برگزیدن یک حاجت و این برگزیدگی همان بعثت است. در واقع انسان منفعل در بعثت نیست بلکه فعال در بعثت است. ما برمیگزینیم و گویی رب العالمین گزینه ما را تنفیذ می‌کند. جد ِبرگزیده، جناب مصطفا، قهرا پیام نبود بلکه بعثت را برگزید. حاجت ِاو مبعوث شدن بود که مبعوث نیز شد. انتخاب ِآگاهانه او چنین بود. آنکه ملای رومی فرموده: «هرچیز که در جستن آنی، آنی» مصرع عمیقی است.

مولای من

وسعت انسان به وسعت طلب او است. بزرگ، بزرگ میخواهد. صغیر به حقیر تن میدهد. دریا را سیر هم سیراب نمی کند اما لانه مور را چند قطره باران ویران میکند. بعد در چنین شب عظیم الشانی با خودم روبرو نشستم که خب، فلانی! حاجت چه داری؟ طلب چه داری؟ خواستنی ات چیست؟ عجب که میبینم هنوز به دنبال پهن و امن دیدن سفره دنیا ماندم.

آقای ِ زمان

طلب باید شما باشی که طالب بگوید چیزی خواستم که در خور انسان است. به گمانم یکجایی باید ایستاد و گفت، دنیا خواستن بس است. همین ماشین که دارم، همین خانه که دارم، همین رخت و لباس و ساعت و انگشتری که دارم. همین موقعیت و مقامی که دارم، همین قدرالسهمی که از زن و فرزند و عیال و مال که دارم، همین‌ها کفایت دارد. بیشتر اگر مقدر شد الحمدلله اما حاجت اصیل من دیگر اینها نیست. بعد ببینیم چه چیز دیگری باقی است که باید آن را خواست

و من در این نخستین شب قدر، حاجتمندی خردمندانه را طلب دارم. رسیدن به مقام ِطلب خودش نخستین طلب است. ما را در سفرهای ظاهری و باطنی، در امان بدارید مولا ...

جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی...
ما را در سایت جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jomenevisi بازدید : 223 تاريخ : پنجشنبه 6 تير 1398 ساعت: 5:50