مولای من ... سلام
جمعه سیصد و سی و ششم مقارن با سیزدهم اردیبهشت نود و هشت، آخرین جمعه از ماه شعبان است و اگر مقدر باشد، رمضان دیگری در پیش خواهد بود. الهی که به نظر شما، رزق امسالمان از قرآن بیش از پیش باشد
حضرت ِامان
شیطان ما را نه به نام خود، که به نام خدا میبَرَد. شیطان ما را نه به دعوت دوزخ که به وعده بهشت میبرد. شیطان ما را نه به جهل، که با علم نارس میبرد. شیطان ما را نه به زور، که به اختیار خود میبرد. چه بسیارند آنان که با وضو و قصد قربت، بنده شرکند. چه بسیارند آنان که راه شقاوت را با آرزوی سعادت میروند.
آقاجانم
آن چاه ویل که منتها ندارد، به گمانم طمع آدمی است. گویی هیچ نقطه ای نخواهد رسید که بگوییم، خب ... به قدر سفره امروزمان که هست پس حرص به بیش از آن نداشته باشیم. نفس ِ بهانه تراش ما برای خواستن و خواستن و بازهم بیشتر خواستن هزار توجیه میسازد و در سایه اقتدار اهالیِ شیطان که هر روز معاش را بر مردمان تنگ تر و سخت تر می کنند، این رقابت به پایان است. زندگی را با دلار هزارتومن کوک کنیم، سه هزار میشود، با دلار سه هزارتومان کوک کنیم، دوازده هزار تومان میشود ...
حضرت ِامان
خود را به تو میسپارم که بر خویشتن ِخویش نیز اعتمادی ندارم. غرق تمنا و نیازیم، به اندک نازی بازی را باختهایم. بر من پوشیده نیست که اگر مرگ، روزی امروز باشد، هزار فرسنگ فاصله دارم با آنان که اهل بهشتند، آنان که نه خوفی دارند و نه اندوهی. این را به دلالت ِانبوه ِاندوهی که در دل دارم، میدانم. من از تقدیر خود راضی نیستم آنچنان که بنده از تقریر مولای ِخود دلشاد است. حقیقت ِمن آن نیست که باباطاهر گفته است «پسندم آنچه رو جانون پسنده» و از محنت و شدت یک دهه اخیر زندگیام عمیقا آزرده خاطر و ملولم. تسلیم بودن فرق دارد با مومن بودن. تسلیم، اسیر رب است و مومن، با تقدیر خود آرام است. من به اسارت تقدیر در آمده ام اما به حقیقت ایمان نرسیده ام.
باباجان
این اقرار بی اطوار را از من بپذیر؛ مگر به دعای شما باران رحمت نازل شود و شوق زیستن احیا گردد. دلم لبخند ِ از ته ِ دل میخواهد ...
جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی...
ما را در سایت جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : jomenevisi بازدید : 262 تاريخ : پنجشنبه 6 تير 1398 ساعت: 5:50