جمعه سیصد و هفتاد و چهارم: جنایت مقدس

ساخت وبلاگ

374

مولای من سلام

جمعه سیصد و هفتاد و چهارم مقارن با چهارم بهمن ماه نود و هشت فرا رسید. مسیر بلند و پر نشیب و فرازی طی شده است. هزاران سطر نوشته‌ام و بی‌تردید سطرهای زیادی محل ایراد و اشکال است. جمعه نویسی، مشق‌های هفتگی یک رهرو است. نه داعیه رسیدن دارد که آداب سفر بنویسد و نه یک رساله منسجم علمی است. چه بسا در طول هشت سال گذشته چیزی گفته باشم که در سالهای بعد به نقص آن رسیده‌ام و چه بسا چیزهایی که در آن استوارتر و باورمند‌تر شده‌ام.

حضرت امان

آنچه ثابت است، ارادت به جناب شماست که سفیر حضرت حقید و الباقی در تکاپوی شدن، نوسان و ضربان دارد. حتی درک حق و مصادیق آن نیز خالی از تغییر و تردید و تبدیل نیست. راه طی می‌شود و از فرصتها کاسته می‌شود و دست به دامن شماییم که به لطافت، هدایت شویم. اگر به لطافت نرسیم، در کثافت غرق خواهیم شد و جز این عاقبتی نیست. اگرچه که هم لطافت ذومراتب است و هم کثافت.

یا حَکَم ... جناب داور!

روزهای پر تب و تابی می‌گذرد و انگار حالا بهتر از هر زمان می‌دانم که چرا حضرت مادر وصیت دارند که جنازه‌شان شبانه و مخفیانه دفن شود و در ایام فاطمیه امسال، حکمت این تدبیر برایم روشن‌تر از همیشه است. این روزها می‌بینم که گروگان گرفتن جنازه یعنی چه. چگونه جماعتی به عنف و اجبار زیر تابوت کسی را می‌گیرند و به جبر در کنار صاحب عزا تکیه می‌زنند تا افاده مطلوب خویش کنند. حالا دور از ذهن نیست که اگر حضرت مادر سلام الله علیها نیز بر دوش هتاکان خود تشییع می‌شد و چه بسا تاریخ چنان وارونه نوشته می‌شود که مجرم و مقصر در نقش صاحب عزا دیده شود.

جناب آموزگار

کار روزگار، تربیت است و این شاگرد علیل، سراپا تماشاست در رخدادهای ایام. گاه با خودم حساب میکنم اگر حاکمیتی بدون داعیه دیانت برپا شود چه لطماتی باقی خواهد ماند؟ نهایت آنکه احکامی از شریعت، معطل بماند یا لااقل اجباری در آنها نباشد. دیگر چه؟ مدارس الزامی در تعلیم شما ندارند و کار حواله به انتخاب و اراده خودشان است و نه تکلیف نظام رسمی تعلیم. دیگر چه؟ احتمالا برخی حدود شرعی در محاکم اجرا نشود. دیگر چه؟ لطمه بیشتری در حساب و کتابم پیدا نمی‌کنم و العجب که این لطمات در برابر لطمات سیاستی که در پوستین ایدئولوژی و دیانت حکمرانی کند، ناچیز است. کدام جنایت بزرگتر از آن جنایتی که مقدس دیده شود؟

آقای ِمن

ما تاریخ را شنیده‌ایم و شما دیده‌اید. کدام جنایت در پناه ایدئولوژی به ضرورت بدل نشده است؟ شنیع‌ترین و قبیح‌ترین رفتارها، بی‌رحمانه‌ترین جنایت‌ها و قصی‌ترین احکام به دین تکیه داده است. مگر جد شهید، جناب سیدالشهدا را به اتکا چه شهید کرده‌اند؟ مصیبت نینوا مگر جز این بود که نااهل پشت حکم دینی نشسته بود. گویی این توپخانه‌ای است که اگر دکمه اختیارش به دست غیرمعصوم افتد، می‌تواند ردی از انسانیت باقی نگذارد.

یا صراط

ترس ندارم از اینکه روزی کلمات و جملاتم بهانه طایفه‌ای شود که در پی نفس و دنیای خود به کتمان حقایق پرداخته‌اند. آنچنان که جناب مصطفی که مقام تام انسان بود، خوف نداشت از آنکه مبادا لااله‌الا‌الله او ذکر ذبح آدم توسط داعش باشد. همواره اهل نفس، عبارتی را عاریه میگیرند تا خود را در آن غسل دهند. من در مقام بیان ِخود میدانم که ولع عیاشی و دنیاگشایی ندارم بلکه در مقام مشاهده میبینم که بساط امروز انسانیت را به نام دیانت به محاق برده اند. کذب را واجب شرعی، غصب را مباح، دسیسه را تدبیر، ربا و نزول را تطهیر، قدرت ستایی را تکلیف کرده اند. گویی نزاع بر سر جنس تاج بوده نه حقیقت آن.

...

جناب ِمربی

ما را به آن سو که باید هدایت فرمایید.

اندیشه ما را از یاس، از خشم، از کوته بینی امان بدهید. میان آن شمایی که می‌شناسم و این طایفه‌ای که نام شما را خرج می‌کند، امکان جمع ندارم.

نمیدانم هلاک، کدام سمت ماجراست.

دستم به دامن‌تان، ابر تردید را پس بزنید تا حقیقت عریان دیده شود.

 

ما را به مقصدی که مرضی ِشماست دلالت فرمایید

جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی...
ما را در سایت جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jomenevisi بازدید : 125 تاريخ : جمعه 16 اسفند 1398 ساعت: 2:08