مولای من سلام
هستی دست به کار است که آدم بار بیاورد اما چه سود اگر آدم نخواهد که آدم بشود. چله در خانه مانی گذشته است و به لطف خدا و به یُمن نگاه شما بی پوچی نیز نگذشته اما نه آنگونه که باید باشد. شبیه آنانی که با مرگ چشم در چشم نشستهاند نیستم هنوز و یعنی هنوز در غشائی از جهالت به سر میبرم.
حضرت ِمربی
آخ آقا .... آخ آقا ... آن روز که ایام پیله تمام شود و زمین با آدم آرام بگیرد. چه شود که ما نه همچون کرمی که عمری در لانه خود لولیده، بلکه چون پروانهای که در خلوت خود رنگ و بال گرفته کار را به سامان برسانیم. اگر این مرحله بگذرد و آدم نشده باشیم، دیگر چه مجالی ما را آدم خواهد کرد؟ اگر این اعتکاف اجباری به سر رسد و قصه ما به سر نرسد چه خاک بر سرمان کنیم؟ فرصت کشت چون برود، فصل درو به انتظار چه بمانیم؟
آقای ِمن
در تقویم هستی، هیچ رخدادی نابهنگام نیست. در سیصد و هشتاد و چهارمین جمعه مقارن با نیمه فروردین نود و نه مینویسم. هر میوهای به فصل خودش خواهد پخت و ما نیز میوههای زمانه خودمان هستیم. زمانهای که پیش از ما در زبان پیشگوها شنیده بودند و پس از ما از معلمان تاریخ خواهند شنید. چه نیکوبختیم ما که در عصر آخرین و در سایه شما و در مصاف با چنین پیله عظیمی زیستهایم.
جناب ِمرهم
ما را از سیر شدن زود، و از سفره برخاستن زود در امان بدارید. اینها که از هر چیز به ظاهری رضایت دارند و از فهم هر امری به پوست سیر میشوند گویی زندگی را به هیچ می فروشند. در ما عمق بخواهید که کافر عمیق به خدا نزدیکتر است تا مومن سطحی. چرا که آنکه به عمق رسیده جز به او نمی رسد و کفرش وهم است. آنچنان که کسی در سطح به ایمان نمی رسد و ایمانش وهم است. پناهنده ایم به لطف شما
جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی...
ما را در سایت جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : jomenevisi بازدید : 141 تاريخ : پنجشنبه 28 فروردين 1399 ساعت: 10:50