همه چیز ، از پست اول شروع شد ! از شبی که ماه تمام بود و من ناتمامو از آن پس ... جمعه ها مینویسم ... *من گنگ خـ ـواب دیده و عالم تمام کرمن عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش . بخوانید, ...ادامه مطلب
مولای من سلام ... هفتم بهمن ماه سال یک – جمعه پانصد و پنجاه و یکمدر اضطراب و تشویش بودم که چون باران بر آتش بارید که أَقْبِلْ وَلَا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْآمِنِينَ. آقاجان؛ کلمات در زبانم نمیگردد و دلم تنگ شنیدن است. گوشم مشتاق نوازش به واژگانی است که مرهم شود. این هفته را به سکوت تمام میکنم و در هفته پانصد و پنجاه و دوم تمنای همت دارم. دانستهام که همت نقطه اتحاد ذهن و جوارح است و اگر میان این دو جمع حاصل نشود، نطفه همت منعقد نخواهد شد. مدد فرمایید ... بخوانید, ...ادامه مطلب
مولای من سلام ...جمعه پانصد و بیست و یکم مقارن با دهم تیرماه سال یکمیپندارند دین، نام موجودی است با حدود ثابت و معین چنان که مثلا بگوییم دماوند چیزی است با ارتفاع چنان و مختصات جغرافیایی بهمان. تازه نخبگانی که به فهم تکثر در معرفت رسیدهاند میگویند هر انسان از منظر خویش به دین مینگرد پس زوایای دید و قرائتهای فهم گوناگون است.پرسش آن است که اگر انسانی نبود، دین بود!؟ آیا ما میتوانیم تصوری از دین ِبدون انسان داشته باشیم؟ اگر چیزی چنان مستقل است که میتواند برابر ما ایستد پس باید بدون ما نیز برجای خود باشد. و اگر دین آن چیزی است که وجودش «در انسان» معنا دارد آیا میتوان آن را مستقل از انسان تعریف کردمثلاً اگر بگوییم دین، نحوهای از تجربه است آیا تجربه را بدون تجربهگر میتوانیم تصور کنیم؟ اصلاً چرا در دین، چیزی به نام مناسک داریم؟ چرا باید کارهایی و تشریفاتی را به عمل آوریم؟ معلم در کلاس درس فیزیک و شیمی اگر بخواهد فقط نظریاتی را به دیگری منتقل کند به حرف بسنده خواهد کرد، اما آزمایش زمانی ضرورت دارد که غرض انتقال «تجربه» باشد.نمیدانم ماجرای صواب و ثواب چیست اما میفهمم که مناسک تلاشی است برای قراردادن انسان در موقعیت «تجربه» تا آنچه رسولی «چشیده» را بچشد پس وادی چشیدن است نه فقط شنیدن.آقاجانگاه نان و معاش گره میخورد به نزاع. آنچیزی که سویی در نزاع دارد موافق طبعم نیست و عجیب مکدر میشوم. یا نان بی نزاع روزی کنید یا جان ِمسلط که هیچ نزاعی او را از وادی خود غافل نکند. راستی جناب ِجان، در تاریخ بشریت سراغ دارید کسی یک دهه بی وقفه برای محبوبی نامه نوشته باشد!؟ و آیا سراغ دارید کسی را که پانصد هفته سلام کسی را بی علیک گذاشته باشد؟ دورت بگردم از این جوابها که ولی معصوم تقدم در سل, ...ادامه مطلب
مولای ِجانم؛ سلام ...سیصد و هشتاد و یکمین جمعه مقارن با آخرین هفته از نود هشت است و عجب سالی، عجب سالی، عجب سالی، عجب سالی ... عجب عجب عجب ...! این انبوه از خروش نشان میدهد که به ساحل نزدیک میشویم و , ...ادامه مطلب
مولای من سلام ...جمعه سیزدهم دی ماه نود و هشت برای شما هم جمعه عجیبی بود؟ یا در ساحت شما، این رخدادها تکانهای ایجاد نمیکند؟ علیالقاعده آن نسیمی که برگ را میجنباند از تکان دادن کوه عاجز است. من در, ...ادامه مطلب
مولای من سلام ...میلیونها سال حیات سپری شده است، تا زمین بستر مناسبی برای حیات انسان باشد. دهها هزارسال زیست انسانی سپری شده است، تا آدمیزادی زاده شود که توان تعقل و اندیشه پیدا کند. هزاران سال پیام, ...ادامه مطلب
مولای ِجان، مولای ِجان، مولای ِجانم ... سلامالْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا هَدَانَاشکرخدا که بر درت آمدهایم ... یادش بخیر روزهای نوجوانی، زیارت عاشوراهای مدرسه و من همچون نهال ِ بیخبری که آرام آرام ریش, ...ادامه مطلب
مولای من سلام گویی صدای برخیزبرخیز کاروانی در گوشم به صدا در آمده است که پایان ِفرصت را خبر میدهد. آخ از کوچ ِکال. وای از نرسیدن و رفتن. الامان از حسرت مرگ ِقبل از بعثت. در دنیا کار به آنجا که میپنداش, ...ادامه مطلب