مولای من سلام ...
جمعه پانصد و بیست و یکم مقارن با دهم تیرماه سال یک
میپندارند دین، نام موجودی است با حدود ثابت و معین چنان که مثلا بگوییم دماوند چیزی است با ارتفاع چنان و مختصات جغرافیایی بهمان. تازه نخبگانی که به فهم تکثر در معرفت رسیدهاند میگویند هر انسان از منظر خویش به دین مینگرد پس زوایای دید و قرائتهای فهم گوناگون است.
پرسش آن است که اگر انسانی نبود، دین بود!؟ آیا ما میتوانیم تصوری از دین ِبدون انسان داشته باشیم؟ اگر چیزی چنان مستقل است که میتواند برابر ما ایستد پس باید بدون ما نیز برجای خود باشد. و اگر دین آن چیزی است که وجودش «در انسان» معنا دارد آیا میتوان آن را مستقل از انسان تعریف کرد
مثلاً اگر بگوییم دین، نحوهای از تجربه است آیا تجربه را بدون تجربهگر میتوانیم تصور کنیم؟ اصلاً چرا در دین، چیزی به نام مناسک داریم؟ چرا باید کارهایی و تشریفاتی را به عمل آوریم؟ معلم در کلاس درس فیزیک و شیمی اگر بخواهد فقط نظریاتی را به دیگری منتقل کند به حرف بسنده خواهد کرد، اما آزمایش زمانی ضرورت دارد که غرض انتقال «تجربه» باشد.
نمیدانم ماجرای صواب و ثواب چیست اما میفهمم که مناسک تلاشی است برای قراردادن انسان در موقعیت «تجربه» تا آنچه رسولی «چشیده» را بچشد پس وادی چشیدن است نه فقط شنیدن.
آقاجان
گاه نان و معاش گره میخورد به نزاع. آنچیزی که سویی در نزاع دارد موافق طبعم نیست و عجیب مکدر میشوم. یا نان بی نزاع روزی کنید یا جان ِمسلط که هیچ نزاعی او را از وادی خود غافل نکند. راستی جناب ِجان، در تاریخ بشریت سراغ دارید کسی یک دهه بی وقفه برای محبوبی نامه نوشته باشد!؟ و آیا سراغ دارید کسی را که پانصد هفته سلام کسی را بی علیک گذاشته باشد؟ دورت بگردم از این جوابها که ولی معصوم تقدم در سلام دارد و خلائق هرچه سلام میگویند به واقع جواب است و علیک؛ به کار من نمیآید. این جوابها حتی اگر عقلپذیر باشد، دلپذیر نیست.
جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی...
ما را در سایت جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : jomenevisi بازدید : 102 تاريخ : پنجشنبه 23 تير 1401 ساعت: 9:25